آیکن کوکالابازگشت
آیکن جستجو
نام محصول/آی‌دی فروشنده را وارد نمایید
آیکون جستجو
بازگشت
جستجو در
جستجو در
جستجو درآیکون جستجو
آیکن صدا

کلاه بچگانه

0
آیکن ستاره
تماس با فروشنده
کوکالا یک فروشگاه اینترنتی نیست. ما جستجوی محصولات در فروشگاه‌های اینستاگرامی را برای شما راحت‌تر کردیم. برای اطلاعات بیشتر بخش قوانین و مقررات کوکالا را مطالعه کنید.
‌رنگ:
آبی
زرد
نوک مدادی
عکس-کلاه بچگانه
آیکن نشان نشده
0
آیکن گزارشآیکن اشتراکآیکن کامنت
چند بار نشستم که بنویسم. دستم به نوشتن نمی‌رود. دلم به هیچ کاری نیست. کارهایم روی دستم مانده است. می‌نویسم : "حکم‌های کیلویی اعدام نشان از دست بسته و دست خالی دارد." به دست‌هایم نگاه می‌کنم؛ آیا دست‌ها من هم خالی و بسته است؟ خوش نیستم. انگار پسربچه‌ای که از پدر معتادش برای خریدن مدادی پول خواسته، پدرش گفته ندارم و پسر گله‌مند شده اگر نداری از کجا می‌آوری پول مواد می‌دهی؟ و پدر که دستش از همه چی خالی بوده و پاسخی نداشته، دستش را بالا برده، کشیده محکمی خوابانده توی گوش بچه. بچه بی‌پناهی که راهی برای درمان درد ندارد مگر گریه. نه حکومت پدر است و نه من و ما آن بچه. اما انگار وضعیتی که دچار آن‌ایم همانند است. اقتصاد ویران، فساد ساختاری، جامعه پریشان و فسرده، سرزمین سوخته. هر صدای اعتراضی که بلند شود سرکوب می شود و طبقه حاکم هر چیزی را بهانه می‌کند که نسق مردم را بگیرد. می‌خواهم بنویسم: "چه می‌شه کرد؟". نمی‌نویسم. چه می‌شود کرد یعنی هیچ. یعنی دست رو دست بگذار و هیچ کاری نکن. بپذیر و کنار بیا. نمی‌‌خواهم بپذیرم، پس نمی‌نویسم. کلاه نمدی را روی سر می‌گذارم، بلند می‌شوم و راه می‌روم. از پذیرایی به آشپزخانه، از آشپزخانه به اتاق خواب و دوباره پذیرایی. نگاه کردن برج‌های خواب و خاموش لمیده در کوهپیما که تنها چراغ‌های زرد و آبی‌شان نشانی از زنده بودن دارند. بر‌می‌گردم، می‌روم جلو کتابخانه، روی شیرازه کتاب‌ها را می‌خوانم شاید بتوانم چیزی پیدا کرد؛ راهی، راهکاری که دری از این بن‌بست به بیرون بگشاید. ساعت از سه گذشته است و من هم‌چنان راه می‌روم و سیگار می‌کشم و نمی‌دانم چند ساعت است پریشان دور خانه می‌چرخم و راه‌های رفته و نرفته را از سرم می‌گذرانم که پاسخی برای این پرسش بیابم: "چه کار می‌‌توانیم بکنیم و چگونه می‌توانیم؟" _ _ _ پی‌نوشت: یکی از دوستان هم‌ایلیاتی سفر کرده بود جنوب. درخواست کردم اگر توانست یک کلاه نمدی برایم بخرد و بیاورد. البته به شرط حساب حساب و کاکا برادر. با مهربانی پذیرفت. کلاه را که از ایذه خریده بود، سه روز پیش به دستم رساند. بسیار سپاسگزارش شدم. مانده یک چوخا و یک شلوار دبیت و یک جفت گیوه ملکی. #نه_به_اعدام #توماج_صالحی #حمید_اسلامی_راد #حمید_راد_۱
کمتر...
کالاهای مشابه
مشاهده همه
آخرین کالاهای Hamid Rad
مشاهده همه
کیف بچگانه
کیف بچگانه
تماس با فروشنده
روسری زنانه
روسری زنانه
تماس با فروشنده