آیکن کوکالابازگشت
آیکن جستجو
نام محصول/آی‌دی فروشنده را وارد نمایید
آیکون جستجو
بازگشت
جستجو در
جستجو در
جستجو درآیکون جستجو
آیکن صدا

پیراهن بچگانه تامی

0
آیکن ستاره
تماس با فروشنده
کوکالا یک فروشگاه اینترنتی نیست. ما جستجوی محصولات در فروشگاه‌های اینستاگرامی را برای شما راحت‌تر کردیم. برای اطلاعات بیشتر بخش قوانین و مقررات کوکالا را مطالعه کنید.
عکس-پیراهن بچگانه تامی
آیکن نشان نشده
0
آیکن گزارشآیکن اشتراکآیکن کامنت
این فیلم مربوط به روز دوم آتش سوزی و روز اول بازسازی خونه اس. روز اول عید ساعت ۹:۴۵ دقیقه صبح از صدای انفجار شیشه ها از خواب بیدارشدم. من شب سال تحویل رو کلاً بیدار بودم و واسه خودم با کلی ذوق و شوق میز هفت سین چیده بودم و منتظر تحویل سال بودم. چند دقیقه قبل از سال تحویل تموم در و پنجره های خونه رو باز گذاشتم تا هوای تازه وارد خونه بشه، شمع و عود روشن کردم تا انرژی خونه عوض بشه… لباس تمیز و خوشگل پوشیدم، خلاصه با کلی عشق و امید و آرامش به همراه گربه هام (مایا و تامی) منتظر تحویل سال موندیم… سال به خوبی و خوشی تحویل شد و من بعدش به مامان اینا که با خاله هام مسافرت بودند زنگ زدم و سال نو رو بهشون تبریک گفتم و یه فیلم هم از هفت سین و بچه ها تو گروه خانوادگیمون فرستادم. بعدش رو مبل تی وی داخل سالن دراز کشیده بودم و تو گوشیم میچرخیدم که یه دفعه سردم شد و خوابم گرفت… پیش خودم گفتم چه کاریه، دیگه برو بخواب… آخه من کل دو ماه آخر سال رو به خاطر کارم به طور معمول از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب حتی روزای تعطیل هم سر کار بودم و یکی از دلائلی هم که با مامان اینا مسافرت نرفتم این بود که خسته بودم و تعطیلات عید رو فقط می خواستم بخوابم و فیلم ببینم و استراحت کنم. اینقدر تو اون دو ماه غذای بیرون خورده بودم، که دلم لک زده بود واسه غذای خونه و آشپزی کردن… دوست داشتم هفته اول رو تهران خونه خودم میموندم و کامل استراحت و آشپزی می کردم و هفته دوم که مامان اینا از مسافرت برگشتند میرفتم شمال پیششون و خاله بازی و مهمونی بازی… خلاصه روز اول عید دو سه ساعت بعد سال تحویل دیگه گفتم برم بعد مدت ها یه خواب آروم و بدون استرس داشته باشم و یه هفته کامل رو بدون دغدغه کارگاه و فروشگاها واسه خودم داشته باشم. دقیقاً تا ساعت ۸:۵۸ دقیقه صبح من تو سالن رو مبل تی وی جلو میز ناهار خوری که روش هفتسینمو چیده بودم، دراز کشیده بودم و داشتم تو گروه خودمونی مون با خانواده ام چت می کردم. بعدش همونطور که گفتم یه دفعه سردم شد و خوابم گرفت… گفتم چه کاریه برم رو تخت راحت بخوابم… فعلاً تا اینجا رو داشته باشید، بقیه اش رو واستون تو پست بعدی میذارم… ‎#آتشسوزی #آتشسوزی_با_شمع_هفت_سین #آتشسوزی_سال_تحویل #آتشسوزی_با_شمع #هفت_سین_عید #شمع_هفت_سین #حادثه_روز_اول_عید #حادثه_آتشسوزی #اولین_آتشسوزی_سال_۱۴۰۳
کمتر...
کالاهای مشابه
مشاهده همه
آخرین کالاهای likestyle
مشاهده همه